
هر زندگی روایتی دارد و سرد و گرم بسیاری بر آن میگذرد؛ قصه زندگی نسیم و نجمه ناظری، خواهران دوقلوی محله المهدی نیز از این قاعده مستثنا نیست.
این دو خواهر هنرمند که در حال حاضر مدیر آموزشگاه نسیم سحر در خیابان قائم هستند، هر کدام بهتنهایی ۵۷ رشته هنری را از کودکی تاکنون آموختهاند و حالا انواع و اقسام هنرهایی که در چنته دارند، در اختیار هنرجوهایشان قرار میدهند. شنیدن سیر هنرمندشدن این دو خواهر و زحماتی که برای تاسیس آموزشگاه هنریشان کشیدهاند، خالی از لطف نیست.
نسیم و نجمه دو خواهر دوقلو از خانواده ناظری هستند؛ خانوادهای که بهدلیل شغل پدر خانواده به شهرهای بسیار سفر کرده و سرد و گرم بسیاری چشیدهاند؛ «اصالت ما برمیگردد به تربت حیدریه، اما بهدلیل ارتشیبودن پدرم، خانوادهمان در تهران هم زندگی کردهاند.
پدرم پساز مدتی زندگی در تهران بهدلیل ماموریت به مناطق جنگی و کردستان و مریوان منتقل میشود. آن زمان عُرف بود برای آسودهماندن خیال رزمندهها به خانوادههای آنها منزلی سازمانی در نزدیکی محل کارشان میدادند؛ این قضیه شامل حال خانواده ما هم شد و من و نجمه تا سهسالگی در غرب کشور بزرگ شدیم.
ولی با شرایط نامناسب زندگی، بیمارشدن مکرر ما و بهخطرافتادن سلامت جسمانی برادرم که یکساله بود، با مجوز سپهبد صیادشیرازی به زادگاه پدرومادرمان در تربت حیدریه بازگشتیم و تا پایان خدمت پدرم آنجا ماندیم.»
سالهای دور از پدر برای خانواده ناظری آسان نبود. پدر دائم به ماموریت میرفت و آنها زمانهای زیادی، سایه او را بر زندگیشان نداشتند. سال ۶۶ که نسیم و نجمه کلاس دوم ابتدایی بودند، خانوادهشان به مشهد منتقل شدند.
تابستان همان سال آنها نقاشی با زغال را آموزش دیدند. کمی پیشتر از آن نیز از مادرشان آموخته بودند که برای عروسکهایشان لباس بدوزند. هنرآموزی آنها در رشتههای نقاشی و گلدوزی ادامه یافت تا اینکه هر دو وارد مقطع تحصیلی راهنمایی شدند.
در سال اول مقطع راهنمایی نسیم، گلدوزی با چرم و نجمه گلسازی و مرواریدبافی را آموختند. سال دوم راهنمایی، مادر نجمه او را در کلاسهای نقاشی و قلاببافی ثبتنام کرد و نسیم هم چند هنر دستی دیگر آموخت.
خیاطی بدون الگو، هنر بعدیای بود که دوقلوها از خانم همسایهشان در محله سیدی فراگرفتند و بعد از آن هم درکنار شرکت در کلاسهای خلاقیت و ایده، به نقاشی روی سنگ و مکرومهبافی پرداختند.
پدر و مادرم کوشیدند تا با آموختن هنرهای مختلف به ما به کمک کنند استقلال خودمان را حفظ کنیم
بیبیزهرا موسوی و همسرش جلیل ناظریبوریآبادی در موفقیت پنجفرزندشان تاثیر بسزایی داشتند. آنها هیچگاه فرزندانشان را از حمایت خانواده محروم نکردند؛ بلکه کوشیدند تا با آموختن هنرهای مختلف به دخترانشان و آموزش تخصصهای لازم به پسرانشان به آنها کمک کنند تا در دوره جوانی استقلال لازم را داشته باشند و بتوانند از آموزشهای کاربردی که فراگرفتهاند بهره ببرند.
نجمه ناظری میگوید: «مادرم از کودکی به من و نسیم یاد داد که هنر، لازمه زندگی زن است. او بارها برای ما و برادرهایمان داستانهایی تعریف میکرد و روش درستزندگیکردن را به ما میآموخت. پدرم هم مانند مادرم، نقش پررنگی برای برادرهایم داشت و آنها را به گونهای آموزش میداد که بتوانند گلیمشان را از آب بیرون بکشند.»
او ادامه میدهد: پدر و مادرم روی استقلال ما تاکید داشتند؛ حتی مادرم در زمانهایی که آشپزی میکرد، روش پخت همان غذا را به من و خواهرم آموزش میداد.
میگفت شما غذا را درست کنید و من در آخر، آن را میچشم تا ببینم طعم غذایتان چگونه است. توصیهای هم داشت که همیشه به زبان میآورد؛ «با تنهایی آشپزیکردن است که فوت آشپزی را یاد میگیرید.»
هر تابستان آموختن چند هنر ادامه داشت تا اینکه نسیم و نجمه به دبیرستان رسیدند و برای خودشان خانمی شدند.
سال چهارم دبیرستان نسیم ازدواج کرد و وقتی به محل زندگی خانواده همسرش در تربت حیدریه رفت، از مادرشوهرش آرایشگری را آموخت. همزمان نجمه هم وقت آزادش را در کلاس خیاطی میگذراند و پساز آن نیز سفرهآرایی و میوهآرایی را در سازمان هلالاحمر آموزش دید.
نجمه میگوید: خاطرم هست آن زمان کتابخانه شهرآرا در محله زندگی ما کلاسهای خوبی برگزار میکرد، طوریکه من معرقکاری و سفرهآرایی را در کلاسهای آنجا آموختم.
چند وقت گذشت. نسیم صاحب دو فرزند شد و در این فاصله نجمه توسط خانم شانهچی، مربی هلال احمر که این دو خواهر هنرمند را میشناخت، دوباره جذب کلاسها شد. آن زمان عروسکسازی را نیز آموخت؛ «خانم شانهچی مربی بسیار خلاقی بود. او به من آموخت چگونه با نگاهکردن به هر هنری بتوانم به فرمول آن هنر برسم و مثل آن را بسازم. او درس بزرگی در عرصه هنر به من داد و سالهاست که دعایش میکنم.»
اینطور که دوقلوها میگویند پدر و مادرشان در موفقیت فرزندانشان نقش مهمی داشتند؛ «با اینکه ازدواج کرده بودیم هر بار کمکی میخواستیم، ما را زیر بال و پر خود میگرفتند و حمایتمان میکردند. حالا طبقه پایین منزل پدری را بدون هیچ منتی به من و نجمه واگذار کردهاند تا بتوانیم موفق شویم.
با اینکه دو اتفاق بسیار تلخ در زندگی من و نجمه افتاد، پدرومادرمان هیچ گاه نگذاشتند ما از نظر روحی بشکنیم و به هم بریزیم. سرگرمشدن با هنرهای دستیمان که خواست پدرومادرمان بود، باعث شد نه نجمه از فوت همسرش بعداز فقط یکسال زندگی مشترک و نه من از جدایی همسرم، زیاد لطمه ببینیم.»
در این خانواده وقتی حرف از کمک به خواهر و برادر باشد، همه از دل و جان مایه میگذارند؛ چنانکه برادر نسیم و نجمه با اینکه برای خلبانی پذیرفته شده بود و با صرف مقداری هزینه میتوانست مسیر زندگیاش را بسیار تغییر دهد، بهخاطر اینکه بتواند از خواهرانش حمایت کند به پدرش گفت «برای اینکه شما بتوانید هزینههای افتتاح آموزشگاه خواهرانم را تامین کنید، از این خواستهام میگذرم.»
از این قبیل فداکاریها در این خانواده زیاد است؛ زیرا پدر و مادر که نقش کلیدی در خانواده ناظری دارند، به فرزندانشان آموختهاند گاهی باید گذشت کرد و به نفع دیگری کنار کشید؛ «برادران و پدر و مادرمان بهخاطر پیشرفت من و نجمه، فداکاریهای بسیاری کردهاند. گذشتهایی که باید دل بزرگی داشته باشی که به آنها تن دهی.»
در این خانواده وقتی حرف از کمک به خواهر و برادر باشد، همه از دل و جان مایه میگذارند
در دهه ۸۰ خواهران دوقلو دیپلم طراحی دوخت و بعداز آن دیپلم حسابداری و کامپیوتر میگیرند تا اگر جایی نیاز به ارائه مدرک بود، دستشان خالی نباشد. بعد از آن هم نسیم در آزمونی موفق میشود و مجوز دایرکردن آموزشگاه هنریاش را میگیرد.
یکی از دوقلوها از مراحل تاسیس آموزشگاه در سال ۸۷ اینطور میگوید: پساز این دوسهسال که مدرک را گرفتیم، پدر یک طبقه از منزل را به ما دادند و آقای افشین رحیمی و مهندس مشایخان از کارمندان آن زمان اداره فنیوحرفهای به ما کمک کردند تا وام خرید تجهیزات آموزشگاه را از فنیوحرفهای بگیریم.
خاطرم هست وقتی به رحیمی، معاون وقت اداره کل فنیوحرفهای خراسان گفتم هدفم از تاسیس این آموزشگاه این است که من و خواهرم پشت هم باشیم و با هم به رشد برسیم، بسیار تشویقم کرد.
نسیم با خوشحالی به ما میگوید که نجمه در آزمون کارشناسیارشد پذیرفته شده است و میخواهد در رشته حسابداری ادامه تحصیل دهد.
بعد ادامه میدهد: در همه این سالها و پساز موفقیتها و تقدیرنامههایی که بهخاطر فعالیتهای هنریمان از استانداری و شهرداری و نهادهای دیگر گرفتهایم، مادرم و قصهها و درسهایی را که در کودکی به ما میداد، فراموش نکردهایم.
او به ما یاد داد که خدا همیشه بزرگترین قدرت حمایتکننده از آدمهاست و تا او هست آدم هیچگاه در شکستها نمیشکند. البته در موفقیتها هم نباید به خودش غره شود.
سال۹۱ بزرگترین غرفه نمایشگاه رنگینکمان پر بود از آثار هنری مختلفی که کار انگشتان هنرمند نسیم و نجمه بود.
همه تصور میکردند این دو خواهر در پرکردن این غرفه بزرگ به مشکل بربخورند، اما آنها نهتنها غرفه را پر کردند، بلکه برای ارائه آثار هنری خود درزمینههای مختلف فضا هم کم آوردند؛ چنانکه هر بازدیدکننده وقتی این تعداد هنر را در این غرفه میدید، به وجد میآمد.
پساز آن نمایشگاه، بهدلیل پروپیمانبودن غرفه هنری خواهران، آنها ازطرف نهادهای مختلف برای برپایی نمایشگاه دعوت شدند.
این دو خواهر دوقلو درمیان هنرهای دستی متعددی که دارند و ادعا میکنند به ۵۷ رشته هنری مسلط هستند، بسیاری از هنرهایشان ابداعی خودشان است و برای نخستینبار توسط آنها انجام شده است.
روباندوزی روی حصیر، هنرِ «دار» که نوعی بافت رومیزی و روتختی است، تکهدوزی با موکت و تکهدوزی برجسته روی سرویس خواب نوزاد، روباندوزی روی گونی و... ازجمله آنهاست که هریک نتیجه تلفیق هنرهای مختلف موجود در بازار و ایدههای جدید این دو خواهر هنرمند است.
نسیم میگوید: وقتی برای ثبت هنر دار یا تکهدوزی برجسته روی سرویس خواب نوزاد به ادارهها سر زدیم، آنقدر ما را درگیر پروسههای اداری کردند و دوندگی کردیم که عطای ثبت هنرهای جدیدمان را به لقایش بخشیدیم و در حال حاضر فقط به آموزش آنها بسنده کردهایم.
چند وقتی است که آموزشگاهها بهدلیل افزایش هزینههای آموزش هنری و یکسانسازی آن در کشور دچار رکود شدهاند.
در حاشیه شهر خانمها فقط به امید داشتن بازار کار، سراغ آموزش هنر میآیند
این رکود تاحدی است که اوایل این تغییر، بسیاری از آموزشگاههای هنری بهدلیل برنیامدن از پس هزینهها ناچار شدند دست از فعالیت بردارند و بهجای آن، با سفارش کار از مردم مخارج خود را تامین کنند.
نسیم میگوید: من این وضعیت را در حاشیهشهر میبینم؛ گرچه درحال حاضر این دغدغه اغلب آموزشگاههای هنری در سطح شهر است.
در حاشیه شهر خانمها فقط به امید داشتن بازار کار، سراغ آموزش هنر میآیند، چون برای تهیه هزینه این کلاسها باید برخی علایق و خواستههایشان را فدا کنند. در این سوی شهر، هر کسی برای ثبتنام به آموزشگاه میآید، اول سوال میکند آیا بازاری برای ارائه و فروش این هنر وجود دارد و وقتی پاسخ منفی میشنود، قید آموزش هنر را میزند.
دغدغه نسیم و نجمه، نبود بازارچههای کارآفرینی است که با چند سوال همراه میشود؛ «چرا بازارچههایی در سطح بوستانهای داخل شهر نداریم که بهجای کالاهای چینی و نامرغوب، هنر زنان منطقه خراسان در آن به فروش برسد و در کل کشور معرف هنرمندی خراسانیها شود؟
چرا زن سرپرست خانوار ساکن در حاشیه شهر به هزارویک مشکل بیفتد فقط برای اینکه شغلی ندارد و اگر هنری هم داشته، بازاری برای ارائه آن هنر و فروشش به مردم نیست؟
چرا از این همه بوستانی که در محلهها وجود دارد و میتوان آنها را به هنر هم آذین داد، بازارچههایی محلی با نام «امید» (امید زنان سرپرست خانوار) نداشته باشیم که زنی که سرپرستی فرزندانش را برعهده دارد، از این طریق بتواند گلیمش را از آب بیرون بکشد و فرزندان خوبی تربیت کند؟
چرا مسافرانی که به مشهد میآیند بهجای کالاهای بیکیفیت چینی، هنر دست زنان خراسانی را برای سوغات به شهرهایشان نبرند؟»
* این گزارش سه شنبه، ۱۶ شهریور ۹۵ در شماره ۲۰۸ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.